جدول جو
جدول جو

معنی سینه صاف - جستجوی لغت در جدول جو

سینه صاف(نَ / نِ)
صادق. پاکدل و راست. (ناظم الاطباء). کنایه از آدمی بی نفاق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینه چاک
تصویر سینه چاک
رنج دیده، آزرده، ماتم زده، مصیب دیده، عاشق دل سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(نَ/ نِ)
لبریز سینه. مالامال سینه:
ای دریغا صادقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
چاک کننده سینه. (ناظم الاطباء). که در سینه اثر کند. که سینه را بشکافد:
دل معشوق اگر بیضۀ پولاد دهد
نالۀ سینه شکافم جرسی میسازد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از عاشق دلسوخته. (آنندراج). دلسوخته. (فرهنگ فارسی معین) :
حسنش از خط عالمی زیر و زبر دارد هنوز
سینه چاکان چون قلم در هر گذر دارد هنوز.
صائب (از آنندراج).
، آنکه یقه دریده یا تکمه های آن باز کرده باشد و این کار در عزا کنند. (یادداشت بخط مؤلف). مصیبت رسیده. (ناظم الاطباء). کنایه از مصیبت دیده. (فرهنگ فارسی معین) ، کسی که سینۀ وی بر اثر ضربت چاک برداشته. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از رنج دیده، آزارکشیده. (فرهنگ فارسی معین). آزرده. رنج دیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ / تِ)
چیزی که سینه را گرم کند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) :
چو آب خضر سیه پوش شد محیط شراب
ز بس که سوخت درین دشت سینه تاب نفس.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سینه دار
تصویر سینه دار
کبوتری که خال سیاه در سینه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
عاشق دلسوخته کسی که سینه وی بر اثر ضربت چاک برداشته، رنج دیده آزار کشیده، مصیبت دیده، دلسوخته عاشق سینه چاک
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که قسمت برابر سینه پوشنده گشاده باشد، ابلق یا سینه بازانگیخته. سینه بر آمده و بر جسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه چاک
تصویر سینه چاک
کسی که سینه وی بر اثر ضربت چاک برداشته، رنج دیده، آزار کشیده، مصیبت دیده، دل سوخته، عاشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه باز
تصویر سینه باز
جامه ای که قسمت بر ابر سینه پوشنده گشاده باشد، دو رنگ، ابلق
فرهنگ فارسی معین
خزیده خزیده، سینه خیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد